هجویات یک عقب مانده عینی

عـذر می خواهــم!

هجویات یک عقب مانده عینی

عـذر می خواهــم!

و تــنـی که فاحشه شد!

این عشق را سرسری نگیر ... 

لااقل برای امشب؛

این حس، کارشناسی شده است؛

نگاهم کن؛ پیش تو مَجّـانیـم؛ بیا و لااقل از حق انتفاع خودت استفاده کن؛

بنشین، بنشین و ریـز به ریـز تمام تنم را میان خودت قسمت کن... تجزیه ام کن؛

دستانم را بگیر و دنیا را دست کم بگیر، و دست کم، دستی بر اندام ریخته ام بکش!

تو را به خدا بیـا و یک امشب را جغ نزن...

نظرات 5 + ارسال نظر
pashmakoo شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ق.ظ http://www.pashmakoo.logsky.com


یه جوری مینویسی اما نمیدونم و نمیتونم بگم چه جوری!
مر30

تو شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

جغ که میزنی انگار کسی در دلم جیغ میزند...

شب پره یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:29 ب.ظ

...و امشب به همین شب٬به همین شبی که نگهبان رویاهای من است سپردم تا جز تو کسی را به رویاهای من راه ندهد تا در آرامش یک امشب را کنار هم جغ بزنیم...

نشان یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ب.ظ

زمان می گذرد تا بدانیم چه نوشته ای!!!
وتنی که فاحشه شد-وطنی که فاحشه شد- و تنی که فاحشه شد!!!

Samiraaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ

بیایید امشب را همگی با هم جغ بزنیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد