هجویات یک عقب مانده عینی

عـذر می خواهــم!

هجویات یک عقب مانده عینی

عـذر می خواهــم!

قهقهه

و من ماندم و این غم های نازنین؛

که براستی شایسته ی لبخندند،

و تو را چون دری نیمه باز* رها می کنم،

باشد که باز شوی به اتاقی به روی همه


* تعبیری از توماس ترانسترومر شاعر، برای انسان

مکافات

حالا، نقطه سرِ خط؛

تو مُرده ای ...

نترس؛ نَکیر نیستم!

اما زمان، زمانِ حساب و کتابه؛

و اما ...

بابتِ همه ی حماقت هایت 20 امتیاز؛

تبریک می گم! شما رو در مرحله ی بعد می بینیم...

برهانِ لطف

خسته ام از شنیدن این سوال که "از کی عاشقم شدی؟!"

به خدا این سوال از بیخ غلطه! امشب برای همیشه می خوام این مساله رو واست حل کنم؛ خوب گوش بده؛ ما دو فرض داریم عشق من؛ یکی وجوبِ وجودِ معلول در ظرفِ وجودِ علت، بعد هم وجوبِ وجودِ علت در ظرفِ وجودِ معلول، اگر علتِ تامه موجود باشه، وجودِ معلول، واجب و ضروریه چون در غیر این صورت، نبودِ معلول، همراه با وجودِ علت، ممکن میشه که لازمه اش اینه که نبودِ معلول که خود ناشی از عدمِ علته بدونِ علت واقع بشه که نمیشه دیگه! بعدشم اگه معلول موجود باشه، وجودِ علت لازم و ضروری میشه؛ چون در غیر این صورت، نبودِ علت، همراه با وجودِ معلول، ممکن میشه؛ در صورتی که عزیز من، عدمِ علت، چه تامه چه ناقصه، لزوماً عدم معلولو در پی داره!  پس نتیجه می گیریم که  بی شعور، من عاشق تو به دنیا اومدم!