بالاخره صدایم را می شنوی سگ وفادار من پژواک سکوت٬گوش فریادهای سرخم را کر کرده بود نزدیک تر که می آیی خرخری توجهت را جلب میکند صدای خرد شدن استخوان هایم را می شنوی استخوان هایی که همه ی بار پوچیه جهان را به دوش می کشند من تکه تکه از دست رفتم در روز روز زندگیم و حالا شعر من شام توست بیا نزدیک تر استخوان هایم آماده است...
آخه چرا اینقدر با احساسات آدم بازی می کنی؟
حالا استخوناش رو که بگیره بعدش گازت میگیره یا نه...؟
بالاخره صدایم را می شنوی
سگ وفادار من
پژواک سکوت٬گوش فریادهای سرخم را کر کرده بود
نزدیک تر که می آیی خرخری توجهت را جلب میکند
صدای خرد شدن استخوان هایم را می شنوی
استخوان هایی که همه ی بار پوچیه جهان را به دوش می کشند
من تکه تکه از دست رفتم در روز روز زندگیم
و حالا شعر من شام توست
بیا نزدیک تر
استخوان هایم آماده است...
منتظر موندم تا یه پست مربوط بالای نافی بذاری
تبریک میگم
این استعدادتو خرج عشق کن
حتی اگه ولگردم باشه نجس نیست!
اینو به مرد عرب بگو.
bahat hal kardam,avalin barie ke tu ye weblog nazar mizaram!